همکلاسی! سلام...
قبل از هرچیز به خاطرتاخیر در به روز کردن وبلاگ عذر می خوام. از همه ی کسانی که نظراتشون رو نثار همکلاسی کردن و همه ی کسانی که نگاه دوختن به لحظه ی فرا رسیدن مرگ این همکلاسی.......
چندی پیش داشتم با یه دوست در مورد رفتار بعضی از آقایون که سعی می کنن دائما خانم ها رو برانگیخته کنن و سر مجادله ی لفظی رو بازکنن؛ صحبت می کردم و نظرش رو جویا شدم. حرف جالبی زد که شاید اگه شما هم بشنوین خوشتون بیاد. این دوست من که یک پسر هم سن و سال آقایون کلاس ماست گفت: ما پسرا تو این سن و سال شدیدا احساس نیاز می کنیم به همصحبتی با دخترا و علاقه ی شدیدی هم به بحث و کل کل داریم و درست مثل فیلم خانم و آقای اسمیت و نمونه ی ایرانیش آتش بس دوست داریم که از دعوا و بحث و جدل و کل کل به دوستی و عشق برسیم!
این حرف واقعا من رو به فکر فرو برد و خیلی ازمسائل رو برام روشن کرد. امیدوارم برای شما هم همینطور باشه.
این چند مدت که گوگولی موگولی از بین ما رفته داغ از دست دادنش از یه طرف و مسئولیتی که به دوش این همکلاسی حقیر گذاشته شد از یک طرف و مشکلات و درگیری های شخصی از طرف دیگه باعث شد که نه دل و دماغ مطلب نوشتن داشته باشم و نه فرصتش!
مسئله ی دیگه اینکه این وبلاگ شده جن و همه بسم الله! هر روز یکی از دخترا مالکیت این وبلاگ رو انکار می کنه و پسرها هم همچنان در حال جستجو و حدس و رایزنی هستن برای پیدا کردن اینجانب! و چون مدرک و نشانه ای در دست ندارن بهترین روش ممکن رد گزینه است. ولی مطمئنم که به جواب نمی رسین آقایون عزیز.... چون اصلا پاسخ صحیح توی گزینه هاتون نیست( قابل توجه صبا جان که معتقده یکی از گزینه ها که اصولا دورترین گزینه است همیشه صحیحه).
حالا چه توفیری می کنه به حال شما که بدونین من کی هستم؟! مهم اینه که همکلاسی هستیم و همدیگه رو می شناسیم. حالا نگار یا صبا یا سعیده یا حمیده یا سارا یا راشین یا بهاره یا عاطفه یا زهرا یا مریم یا فائزه یا معصومه یا محدثه یا فهیمه یا....... چه فرقی می کنه؟! خدا رو چه دیدی شاید یه روز بالاخره تصمیم کبری رو گرفتم و هویتم رو فاش کردم!! کی می دونه فردا چی میشه؟!
بگذریم....... من برگشتم و دوباره اومدم تا آغاز ی دوباره رو اعلام کنم. اومدم تا از تو دعوت کنم. آره خود تو که یه دنیا حرف داری تو سینه ت. تو که فرصتشو پیدا نکردی حرف بزنی و با صدای بلند بگی که بابا منم هستم نفس می کشم حرف دارم ..................
همیشه از اینکه متکلم وحده باشم متنفر بودم. دوست دارم حرف بزنم و حرف بشنوم و چه حرفی قشنگ تر از حرف دل تو؟ اینجا به قول برو بکس گوگولی موگولی تازه گذشته خونه ی توست و می تونه خلوتگاه تو باشه یه جای دنج که همه تشویش ها و نگرانی ها و دردهات رو داد بزنی تا همه بشنون و باهات همدردی کنن. یکی از منتقدین می گفت که هدف این وبلاگ رو نفهمیده که آیا کل کل با گوگولی موگولیه یا .....؟! نمی دونم چرا اینطور فکر کرده امااصلا از اول هم اینطور نبوده فکر می کردم که خیلی روشن و واضح نظرم رو و حرفم رو صادقانه و روراست تو گوگولی موگولی نوشتم!
همکلاسی می تونه التیام بخش باشه می تونه محرم اسرار باشه یا حتی جایی برای درد دل( از نگار ممنونم که درد دلش رو فرستاد) یا حتی می تونه عامل وصل باشه( از کسانی که در این مورد به همکلاسی میل زدن هم ممنونم که بنده رو محرم دونستن امیدوارم به کسی یا چیزی که می خواستن رسیده باشن و تونسته باشم کمکشون کنم).
حالا هم نوبت توست. جای هیچ درنگی نیست همکلاسی رو از خودت بدون و حرف ها و دردها و حسرت های فروخورده ای رو که لحظه به لحظه باعث رنجت می شه با تمام وجود فریاد بزن. مطمئن باش که به گوش همه میرسه حتی اون هایی که وانمود به ناشنوایی می کنن!اصلا چرا همیشه از درد حرف بزنیم؟ چرا شادی ها و احساسات خوب و خاطرات دل انگیز با هم بودن ها و در مقابل هم ایستادن ها و بچگی ها و ....... رو برای هم بازگو نکنیم؟ مگر نه اینکه ما با هم همکلاسی هستیم و هم سن؟ پس حتما خاطرات شنیدنی زیادی می تونیم برای هم داشته باشیم. چرا فقط از دردامون بگیم؟ به قول شاعر:
یک کوه اگر غم داری و یک جو اگر شادی آن را به قعر دره بسپار و این را نگهدارش........ خلاصه اینکه همه جوره در خدمتیم؛ اگر قابل دونستی قدم رنجه کن و حرفی اگر داری (هر حرفی که فکر می کنی دیگران باید بشنون) بگو. بدون که همکلاسی رو خوشحال می کنی.
درخت با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه ی لب ها سخن گفته ام
و دست هایت با دستان من آشناست
بی صبرانه در انتظار شنیدن ملودی دل کوچیک و پاکت هستم.
پاینده باشی و سرافراز
کوچیک همتون
همکلاسی
تا آخرین قطره ی خونم باهاتم. زنده باد همکلاسی.
فکر نکنی می شناسمت ها! نه! من نمی شناسمت! فقط اسیر معرفت و مرامتم. دمت گرم.........
vaghti ke barf barid "adambarfi sarash sholoogh bood
va mailhayash ra nemikhand
ama shayad yek nafar montazere khande shodaneshan bood
bi hich ertebat
دوستی واژه ی مهربانیست...
خالصانه بخواهیم تا دوست باشیم و دوست بمانیم...
سلام بچه ها ببخشین که این حرفو میزنم ولی خاک تو سرتون که نمیتونین این هم کلاسی رو پیدا کنین ناسلامتی شما همتون نابغه هستین ابروب هر چی مرده بردین یه دختر همه شما رو ....... واقعا که متاسفم
بلا جان سعی داری تحریکشون کنی؟ بذار در صلح بمونیم نمیشه؟
وبلاگها چوناننهنگها شده اند
و حرفها باقی می ماند
آدم برفی,لااقل تو قاتل نباش
قاتلان جدید که می کشنداز انتظار
ایمیلهای بی جواب چونان خنجرند
سلام دوستان...
خوب میبینم که این چند وقتی که من به وبلاگ سر نزدم خیلی حرفا رد و بدل شده...
من فقط میخوام یه چیزو بگم...
بچه ها! تموم شد.... ترم اول تموم شد...ولی نمیدونم چرا خیلی از دوستان هنوز تو ترم ۱ دست و پا میزنند؟؟؟
همه ی آرزوم این بود که روزانه شبانه قاطی بشه..و ما چنان در هم بر بخوریم که دیگه این کل کلها و خط و نشون کشیدنا تموم بشه...
تو کلاسهای معدودی دوستان ترم گذشته رو ملاقات میکنم...
دیگه فضای کلاسا سنگین نیست....
بچه های شبانه گرم و شاد و صمیمی ان و سرمای استخوان سوز بچه های روزانه رو از بین بردن...
اما امان از خاطرات....
خاطراتند که وقتی می آیی همه چیز را از یاد ببری جلوی چشمانت رژه میروند و نمیگذارند ترم جدید را با صلح و صفا و دوستی شروع کنی...
امیدوارم سال تحصیلی آینده خاطرات کمرنگ تر شوند...
راستی email نذاشتی که مطلب بفرستیم
در سقوط ناگهانی
ناآشنا،آشنا خواهد شد
اگر خوانده شود
به خدا اگه دستم بهت برسه تیکه تیکت میکنم ملیجک عوضی
میدونستم هر چی آتیشه از گور تو بلند میشه
مگه دستم بهت نرسه سعی کن کم بیای دانشگاه اگه نه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی
فقط خدا خدا کن نبینمت
آقا جان! مثل این که متوجه نمیشین! اینجا صلح برقرار شده! کسی با کسی دعوا نداره.
در ضمن لطفا عفت کلام رو رعایت کنید.
این آدرس وبلاگ خبری دانشجویان دانشگاه فردوسی
fumtribune.blogfa.com
این وبلاگ هم باز طرفندی دیگر است
همتون رو میکشم
حالا می بینید
اقا یا خانم بزودی خواهید فهمید فکر کنم شما یه مشکلی دارین حتما خودتونو به یه روانشناس معرفی کنین باشه به حرفه من گوش کن ضرر میکنی گفته باشم
بلا تو با کی بودی ها؟/
با کی بودی؟؟
با من که نبودی
بگو که....
آنکس که سقوط خود را به قیمت تدفین من تضمین کرد.
بی شک نمی دانست که چگونه همه چیز را به زیر می کشد،هنگامی که آخرین نامه را سوزاند و خاکستر تحقیرش را برایم باز فرستاد.
تنهایی بهانه ای برای سقوط است و سقوط بهانه ای برای سکوت.اما چرا سکوت !؟کسی نمی داند.
سکوتی که حتی پرخاش هم از آن زاده شد.
سکوت،دیوانگی می آفریند و دیالوگ از منطق به هذیان سیر می کند.
اگه شما اقای به زودی خواهید فهمید باشید اره با خودتونم
سلام سال نو را پیشاپیش به همه ء حقوقدانان گل تبریک می گویم
پایدار وسر زنده باشید.
damet garm ke hadeaghal maniye hamkelasi ro fahmidi
bazam eyval chon khaterati ke ba hamkelasihat gozaroondi ro yadet narafte
gol kashti
hamin ke esme webloget ine maloom mishe ke khaterat va lahazati ke ba hamkelasihat boodi ro faramosh nakardi
matnhat ham be nobeye khodesh jaleb bood
hamintor sherhat
ye jameye majazi bahali dorost kardi
aly bood
بابا وبلاگ !!!!!
راستی..عیدت مبارک .. با اینکه میدونم روز هفتم نمیای !!!!!
امیدوارم سال جدید ایرانسلی باشی !!!
Only MTN
بلا تو خیلی پر رو شدی مواظب باش سرویس نشی سر زنگ عباسعلی
راستی حالم ازین مدیریت ضعیف به هم خورد آپ دیت کن بابا
عرضه نداری چرا وبلاگ می زنید؟
سلام.من تازه داره از وبتون خوشم میاد.
اقای xman ببخشین مگه کسی از شما نظر خواست که اظهار نظر میکنی برو خدا شفات بده هاهاهاهاهاهاها